یلدا پوشته سر
روز درازترَ بِه
چله شبَ راز هنه
فردا بخترَ بِه
فارسی:
پشت سر یلدا
روز بلندتر می شود
این راز شب چله ست
فردا بهتر می شود
یلدا پوشته سر
روز درازترَ بِه
چله شبَ راز هنه
فردا بخترَ بِه
فارسی:
پشت سر یلدا
روز بلندتر می شود
این راز شب چله ست
فردا بهتر می شود
یلدا!
ای شرمگین
از تیره ی تباه!
که چنین چرک می زند
در آبی آسمان من.
این تکه تکه روشنای روز ادامه خواندن یلدا! باز هم تو را می ستایم
زندان شب يلدا را از “م.ا.سايه ” در اين وبلاگ خوانديد .شعر خواندني زير تحت تاثيرآن سروده شده است. غزل زیبای سایه نیز در پی آن می آید تا همدلی ها را ببینید.
چندين شب و خاموشم، دور از غم اين غوغا
غوغاي دلم اما، در بطن نهان برپا
من آتش خاموشم، تا عقل سخن راند
خاکستر اين آتش، گسترده و پا برجا
ققنوس نهان دارد، تا جلوه کند روزي
آنگه که به پا خيزد، امواج در اين دريا
ادامه خواندن همراه با سایه (ع.چ)
شعری از هوشنگ ابتهاج (ه.الف سایه)
این شعر سایه از یکی از دوستان مشترک، دیشب به دستم رسید که به نظر تازه می آید، مثل بیشتر اشعارش.
از یلدا چند روزی گذشته ولی تازه گی شعر به کهنگی موضوع در.
قابل توجه دوست شاعرم ع.چ در پاریس که مدتی است شعری از او دریافت نکرده ام.
چند این شب و خاموشی؟ وقت است که برخیزم
وین آتش خندان را با صبح برانگیزم ادامه خواندن زندان شب یلدا