سرباز، وقتي گل را از دختر گرفت، نشست و به تصوير خود توي آب جويي كه از كنار تانك مي گذشت خيره شد.
بایگانی برچسب: s
شعرکی از بهرنگ فکرآزاد ،
پسرم که در زنجان افسر وظیفه است و دلم برایش تنگ شده:
چشم هایم تار می بیند انگار …
اشک میان ماندن و غلتیدن لبریز است….
دوستتان دارم پدر.
پسر شما