بایگانی برچسب: s

ﯾﮏ ﺗﮑﻪ ﻧﺎﻥ

 ﻧﺎﻥ ﺑﺮﺑﺮﯼ ﺧﺸﺨﺎﺷﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺩﺳﺖ ﭘﺴﺮﮎ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ ﺗﺎﺯﻩ ﯾﺎﺩﻡ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﭼﻨﺪ ﺟﻠﺴﻪ ﯼ ﺧﺴﺘﻪ ﮐﻨﻨﺪﻩ ﻭ ﻃﻮﻻﻧﯽ، ﻏﯿﺮ ﺍﺯ ﭼﺎﯼ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ام.

ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﻢ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻣﺮﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﺪ ﯾﺎ ﻧﮕﺎﻩﮔﺮﺳﻨﻪ ﺍﻡ ﺭﺍ. ﻓﻮﺭﯼ ﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺟﻠﻮ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺗﻌﺎﺭﻑ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ . ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ ﻣﯽ ﺷﻮﻡ ﻭ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ :

ﻣﺮﺳﯽ ﭘﺴﺮﺟﺎﻥ ! ﺍﻻﻥ ﺳﺮ ﮔﺬﺭ ﻧﺎﻥ ﻣﯽ ﮔﯿﺮم.

ﺗﮑﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﻢ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﺩ ﻭ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ :

ﺣﺎﻻ ﺍﯾﻦ ﺗﯿﮑﻪ ﺭﻭ ﺑﺨﻮﺭﯾﺪ، ﺻﻒ ﻧﻮﻧﻮﺍﯾﯽ ﺷﻠﻮﻏﻪ !

ﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺗﻮ ﺩﻫﻨﻢ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﻡ و ﺑﻪ ﻗﺪ ﻭ ﺑﺎﻻﯼ ﭘﺴﺮﮎ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ .  ﯾﮏ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﺍﺯ ﭘﯿﭻ ﮐﻮﭼﻪ ﻣﯽ ﮔﺬﺭﺩ ﻭ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ.

کوچه

نمی‌دانم کجا او را دیده‌ام. قیافه‌اش خیلی آشناست. برای اینکه سر صحبت را باز کنم می‌پرسم:

– آقاپسر ببخشید! نام این کوچه چیه؟

جواب می‌دهد:

– صومعه بیجار

می‌گویم:

– می‌دونم، این کوچه رو می‌گم! این کوچه فرعی رو؟ ادامه خواندن کوچه

انار

  چرا هر چی من می گم تو فقط می گی “انار، انار”! زبونت را زنبور نیش زده؟ از موی سفیدت خجالت نمی کشی؟ از این دو نخ شفید! تو مگه خواهر و مادر نداری؟ بازم می گه “انار”. چرا باید صدامو بلند نکنم؟ می ترسی همسایه ها بشنوند؟خب بذار بشنوند، تو یکی دیگه برام از فرهنگ آپارتمان نشینی حرف نزن! اگه حالیت بو، این غلطو نمی کردی! منه بدبختو بگو تازه رسیدم خسته و کوفته، اومدم دراز بکشم رو کاناپه که یه کم آرامش بگیرم،زن و بچه ی خودت بودن، اگه یهو می دیدن دوتا چشم نامحرم، مث دزادا، میخ اونا شده، زهره ترک نمی شدند؟ها؟ ادامه خواندن انار