عطرشالیزار: جناب فکرآزاد؛ میگویند هنر را پایانی نیست؛ اما مثل این که این بار باید بگوییم پرویز فکرآزاد را پایانی متصور نیست. یعنی این که فکرآزاد فیلمساز داشتیم، فکرآزاد نویسنده داشتیم، فکرآزاد شاعر داشتیم، فکرآزاد نوازنده داشتیم، حتی کمی دورتر که البته به سن من هم قد نمیدهد، فکرآزاد نقاش هم داشتیم؛ حالا پرویز فکرآزاد صداپیشه هم داریم! اصلا این جریان صداپیشگی شما چیست؟
فکرآزاد: ماجرا از آن جا شروع شد که وقتی میخواستیم کانال گیلِ قصه را راه بیاندازیم؛ ناگزیر بودیم قصههای گیلکی را از طریق صوتی به مخاطب گیلک زبان منتقل کنیم.
بنابراین ناچار باید متنها را (از جمله نوشتههای خودم را) به صورت صوتی ضبط میکردیم و به مخاطب ارائه میدادیم. طبیعتا در ارائهی داستانها شما باید یک لحن نمایشی هم به متن بدهید تا مخاطب را به خودش جذب کند. به همین دلیل ما شروع کردیم به خواندن داستانها و حالت نمایشی دادن به آن. کم کم همراه با داستانها و تشویقهایی که مخاطبین ما داشتند، لحن نمایشی داستانها را بیشتر کردیم.
خب این که قطعا از اولش که به صورت استودیویی شروع نشد، از کجا شروع کردید؟ اولین بار چند تا داستان را خواندید؟
اولین بار توی منزل با همین رکوردرهای سادهی موبایل شروع کردیم به خواندن داستان ها…
- اتود زدید در واقع؟
بله و با این که ما الان نویسندههای حرفه یی را دعوت میکنیم به استودیو، هنوز داستانهای خودم را توی استودیو نخوانده ام و هنوز با رکوردر داستان هایم را ضبط میکنم.
- الان، یعنی از وقتی شروع کردید تا حالا چند نفر از نویسندهها را دعوت کردید برای خواندن آثارشان؟ همه با صدای خودشان هست؟
تا الان حدود 20 نویسندهی حرفه یی را دعوت کردیم. از آقایان محمد بشرا رحیم چراغی و پور احمدجکتاجی و ناصر وحدتی وهادی غلام دوست و… تا مخاطبین نو نویس داستانهای خود را خوانده یا خواهند خواند.
همینجا هم بگویم که داستان گیلکی را آقای غلام دوست بسیار حرفه یی شروع کردند و کتابهای زیادی منتشر کردند.
مجموعا نزدیک به 60 اثر را خواندهاند.
برای دعوت از نویسندهها چه متر و معیاری دارید؟ ملاک تان شرق گیلان، غرب یا مرکز گیلان است؟ یا نه اصلا به این مسایل توجهی ندارید؟ منظورم نویسندهها را چطور انتخاب میکنید؟ اولویت تان چیست؟
ببینید نویسندههای حرفه یی را خودم شخصا تماس میگیرم مثل نادر زکی پور که از شرق گیلان هستند، هادی غلام دوست که از شرق گیلان هستند، محمدتقی جکتاجی غرب گیلان هستند، که اینها اصلا نیاز به تعریف و معرفی ندارند. دعوت شان میکنیم که بیایند و بخوانند. در مورد دیگران هم هر نویسنده یی که بتواند به رشت بیاید و داستان هایش را بخواند، ما با اینها تماس میگیریم.
- استقبال کردند؟
همهی اینها قطعا! شما نویسنده یا بهتر بگویم گیلکی نویسی نمیتوانید پیدا کنید که به دعوت ما لبیک نگفته باشد. تا به حال همهی مدعوین آمدهاند و داستانهای شان را خواندهاند و قرار هم هست که چندباره بیایند.
فرض کنید مسعود پورهادی که ساکن آلمان هم هست، در فرصت کوتاهی که در رشت بودند، آمدند و 5 داستان برای ما خواندند.
- ایدهی این کار از کجا شکل گرفت؟ منظورم ایدهی راهاندازی کانال هست.
فکر کردیم گیلکی به عنوان یک خرده فرهنگ زمانی که از تکنولوژی استفاده کرد مثل شیون فومنی که از ضبط صوت و کاست شروع کرد توانست زبان گیلکی را ارتقا دهد و مردم رویکرد تازه یی به زبان گیلکی پیداکردند، به این فکر افتادیم که در حوزهی متن هم همین کار را بکنیم…تازه ابزار بهتری نسبت به آن روزها هم داریم. پس چه بهتر که ما از تکنولوژی روز مثل همین تلگرام و اینترنت استفاده کنیم و داستانهای گیلکی را ببریم بین مردم. یعنی از حوزهی محدود و محفلی جلسات داستان خوانی مثلا بیست سی نفره که بجای خودش خیلی هم خوب است، بتوانیم داستانها را به گوش چند هزار نفر برسانیم. .
- تا کجا ادامه خواهد داشت؟
تا آن جایی که مخاطبین ما همراه مان باشند. الان ما مخاطبینی از سراسر دنیا داریم. حتی کسانی که گیلکی صحبت نمیکردند و ممکن هست حتی زبان مادری شان گیلکی بوده ولی در خانه هم فارسی صحبت میکردند الان دستی هم در نوشتن پیدا کردهاند و شروع کردند به گیلکی نوشتن و خواندن؛ ما دیدیم استقبال شد. پس تا وقتی مخاطب داشته باشیم؛ ادامه خواهیم داد.
- الان چطور ضبط میکنید، کجا انجام میدهید؟
عرض کردم، مخاطبین ما که با رکوردرهای موبایل ضبط میکنند و میفرستند، همراه با متن، من از اینها میخواهم حتما متن را هم بفرستند همراه صوت!
متن را هم خودم ویرایش میکنم. اغلب اینها کار نویسندگی نکردهاند، یا فارسی نویس بودند و گیلکی نمیدانستند. خودم شخصا متنها را ویرایش و به قول معروف «گیلکیزه» میکنم (حالا اگر این اصطلاح درست باشد) فضای داستانی به این نوشتهها میدهم، بعضیها خاطره برای مان میفرستند که سعی میکنیم اتفاق داستانی در آنها بگنجانیم. بازنویسی میکنیم و چند بار بین ما و نویسنده رد و بدل میشود تا به متن نهایی دست یابیم و نویسندهها برای ما ضبط کنند و بفرستند، ما هم برای ادیتورهای مان میفرستیم تا بعد از ادیت تبدیل به یک داستان صوتی شود.
- از جایی حمایت شدید تا حالا؟
هیچ حمایتی از جایی نشدیم، غیر از حوزهی هنری استان گیلان که استودیو را در اختیار ما قرار دادهاند بدون مزد و منت، در عین حال با حوزهی هنری به این نتیجه رسیده ایم از این فرصتی که فضای مجازی در اختیار ما قرار داه، یک فرصت حقیقی ایجاد کنیم و در این فکریم که شاید در پایان هر فصل یا 6 ماه یک بار داستانها را به صورت مدیا، چاپ کتاب و سی دی، در اختیار علاقه مندان قرار دهیم. !
- حوزه هنری هم مشارکت خواهد کرد؟
بله تا جایی که صحبت اولیه کرده ایم امیدواریم که این اتفاق بیافتد
- چشم اندازتان برای این کار چیست؟
در مرحلهی اول تا جایی که بتوانیم سعی میکنیم این متنها را جمع آوری کنیم. زبان وقتی دارای متن باشد ارتقا پیدا میکند. احیا میشود. در کنار زبان عزیز فارسی ما سعی میکنیم خرده فرهنگی مثل زبان گیلکی را…
- ببخشید زبان عزیز فارسی را خیلی با غلظت گفتید، چرا؟
عزیز را به این خاطر میگویم که دوستان ما فکر نکنند که ما زبان فارسی را میخواهیم کنار بگذاریم. بلکه میخواهیم با رونق دادن به گیلکی، فارسی را هم به نوعی رونق بدهیم. مثلا شما میبینید شاعر بزرگ گیلان زمین جناب هوشنگ ابتهاج، واژهی تاسیان را از گیلکی وارد فارسی کرد که تقریبا به معنی نوستالژی در دیگر فرهنگ هاست و البته در فارسی هم جا افتاده است.
- راستش من سردبیری داشتم که اصلا گیلانی نبود، اما اعتقاد عجیبی داشت که «تاسیان» در واقع نزدیکترین واژهی ایرانی همان حسی است که به نوستالژی معروف است. بله، ببخشید کلام از دست تان خارج شد!
بله، عرضم این است. زبان فارسی میتواند از خرده فرهنگها برای ارتقای خودش استفاده کند. جای این که بیاید معادلها را از زبانهای دیگر بگیرد و یا واژه سازیهای مصنوعی انجام دهد (که متاسفانه فرهنگستان زبان ما گاهی واژهسازی مصنوعی میکند و در بین مردم هم رواج پیدا نمیکند.) از زبانهای دیگر ایرانی بهره ببرند. کاری که بعضی از نویسندگان سایر قومیتهای ایرانی در نوشتهها و شان و آثارشان انجام میدهند. .
- بسیار خوب، حرکت خوبی شروع شده، امیدوارم تداوم داشته باشد. برنامهی آیندهی تان برای گیل قصه چیست؟
تا جایی که بتوانیم داریم افراد را به گیلکی نویسی تشویق میکنیم و تا زمانی که متن گیلکی به صورت داستان وجود داشته باشد؛ این چشم انداز را داریم که ادامه بدهیم. چون خوشبختانه بین دانشجویان دکترا و زبان شناسان بازخورد خوبی داشتیم، به سبب این که این همه تنوع گویش در یک بسته یا بانک زبانی نداشتیم و حالا آرام آرام شناخته شدهتر هم میشوند.
- مشخصا تا الان کدام نویسندهها در استودیو برای تان کار خواندهاند؟
هادی غلام دوست که بیشترین کار را خواندهاند. محمدتقی پوراحمد جکتاجی که معرف حضور خوانندگان شماست. محمد بشرا، ناصر وحدتی، نادر زکی پور، شهرام دفاعی که البته قصههای زنده یاد محمود اسلام پرست را خواندند. رحیم چراغی، غلامحسن عظیمی، علی اکبرمرادیان گروسی، سیامک یحیی زاده، ابوالقاسم جلیل پور، مژگان عطر چیان، فاطمه رهبر، مریم ساحلی، مژگان شادی، فرنود صالح و…
- زندگی امروزه مشکلات خاص خودش را دارد، چطور این عزیزان را به استودیو میبرید؟
دوستان همگی لطف دارند و به دلیل دوستی و عشق به این زبان؛ سختیها را به جان میخرند و بدون چشمداشت به استودیو میآیند.
- پرویز فکرآزاد مدت زمانی مشخصی رییس خانهی فرهنگ هست و برای دورهی بعد ممکن است باشد یا نباشد، چه تضمینی وجود دارد که برنامهی گیل قصه ادامه پیدا کند؟
دوستی من با این عزیزان تنها به خاطر خانهی فرهنگ نیست. این لطف به خاطر زبان گیلکی و رفاقت و ارتباط شخصی با من است.
- این برنامه توی زندگی شخصی تان تاثیر نگذاشته؟
همان طور که میدانید مشغلههای شخصی و خانهی فرهنگ تمام وقت مرا پر میکند، به همین دلیل [با خنده] من از خداوند متعال درخواست دارم 24 ساعت را به 36 ساعت افزایش بدهد.
تا یادم نرفته بگویم ما چند تایی هم متن ترجمه ضبط کردیم از زبانهای خارجی.
- حالا تا الان اینهایی که به شما کمک کردهاند جای خود! تعارف که نداریم، کار فرهنگی زیان ده هست، اصلا از مالی تا هر مقولهی دیگری! چه کسانی میتوانند کمک حال تان باشند؟
تا الان غیر از حوزهی هنری هیچ ارگانی کمکی به ما نکرده، ما میل داشتیم رادیو گیلان با ما تماس بگیرد و از طریق رادیو عرضه کنیم که هیچ تماسی نگرفتند. جالبتر این که از کانال رادیو ایران تماسهایی داشتهاند که گویا مایلاند از گیل قصه استفاده کنند. من معتقدم رادیوی رشت میتواند به ما کمک کند.
- البته من بر خلاف شما فکر میکنم، گیل قصه اگر وارد رادیو شود آن حسی که شنونده امروز دارد را دیگر نخواهد داشت، من خیلی سوال پرسیدم، سوالی ماند که نپرسیده باشم؟
من فقط دوست دارم که از کسانی که در راهاندازی کانال گیل قصه همراهم بودند، تشکر کنم. اول اردشیر لرد که کار ادیت ما را انجام میدهد و داستان مینویسد و اجرا میکند و حسین ابراهیم زاده معبود که ایشان هم کمک حال شدند. .
- ایشان چه کمکی کردند؟
حسین ابراهیم زاده چند داستان چخوف را به گیلکی ترجمه کردند و یکی دو داستان از خودشان را برای ما خواندند. دیگر دوست ما آرش عشقی است که کار صدابرداری را انجام میدهند. فرشید اقام علی عکاس پروژه و علیمحمد اقبالدار ادیتور جوان ما. نفر آخری که شاید میباید ابتدا از ایشان تشکر میکردم؛ همسرم فهیمه دهقانی است که همهی کم کاریهای زندگی مشترک را نادیده میگیرند.
- سپاس از شما، حرف آخری اگر هست، بفرمایید.
حرف آخرم تشکر از شماست افشین معشوری عزیز که تنهایی دارید کار بزرگ مطبوعاتی را انجام میدهید.
- این الان آگهی تبلیغاتی است یا… . . ؟
نه، من واقعا میگویم. از شما به خاطر این که دغدغهی فرهنگی دارید و وقت و انرژی تان را برای این کار گذاشتید سپاسگزارم، میدانم دست تنهایید و «عطرشالیزار» را سر وقت منتشر میکنید، تشکر میکنم.
عطر شالیزار. افشین معشوری
سال یکم، شماره پنجم، اسفند 94