هنگامه بازرگانی روزنامه نگار و پژوهشگر رشتی ساعت ۳ بامداد ۱۵ آذر ۹۶ پس از تحمل بیماری طولانی درگذشت. او سردبیر نشریه نامهی مربی و از بنیان گذاران موسسهی پژوهشی کودکان دنیاست که همراه توران میرهادی برای ادبیات کودکان و نوجوانان، در شورای کتاب کودک همکاری فعال داشت. از مهم ترین ابتکارات او طرح جادههای امن برای کودکان و نوجوانان بود که توسط شهرداری و راهنمایی و رانندگی تهران به اجرا گذاشته شد. او متولد ۴ مرداد ۱۳۳۹ در رشت بود
تو هم رفتی هنگامه جان!
تو که برای کودکان پا بپای دوستان موسسه پژوهشی کودکان دنیا و توران میرهادی نازنین، جانت را دریغ نکردی.
تو که برای در آوردن نشریهی “نامه مربی” از زندگی ات مایه میگذاشتی!
زلزلهی بم یادت هست؟ بچههای بم تو را هیچوقت فراموش نمیکنند که زیر بار کمک رسانی و همدلی با آنها شب و روز در چادرشان به آسیب های جانی و روحی آنها مرهم میگذاشتی و زیر فشار کارها، کمرت خم شد و ماه ها بستری شدی. ولی از پا نیفتادی!
و حالا این درد جانکاه که از زنان ما دورباد منبعد، تو را با خودش برده نازنین!
توران میرهادی جان!
دوست و یار همیشگیت، هنگامه بازرگانی ما را تنها گذاشت عزیزم. طاقت دوریت را نداشت.
شعر پرویز فکرآزاد در مزار آن مرحوم:
حالا آسمان مال توست
و ابرها هم
هروقت دلت خواست
ببار
خاکه وارش
نرمه وارش
ای چوله ای وارش
رگبار
و
و
و امید وارش
می دانم که این آخری را بیشتر
می بارانی
می دانم
زندگی وارش
زندگی باران
نوشته ناصر یوسفی به هنگامه بازرگانی
دستانت سرد نیست
نه ،
دستانت همیشه بوی باران می داد
و گیسوانت
غایب نیست
نه ،
گیسوانت
به سرسبزی جنگل گیسوم
در موسم بهار ، بهار ، بهار بود
هزار بار نه
هزاران بار موج مرگ
به سویت یورش برد
…..
نه !
به گمان کودکانه ام
از تو شرمگین است.
دختر گیلان …. نه ،
دختر ایران!
من در عطر شالیزارت گم می شوم
هوا سرد نیست نه!
و کودکان ما
با نام تو همیشه گرم خواهند شد.
نوشته روابط عمومی موسسه پژوهشی کودکان دنیا در وصف هنگامه بازرگانی
هنگامه بازرگانی رفت…
هنگامه بازرگانی یار مهربان و وفادار کودکان ایران ما را ترک کرد.
هنگامه بازرگانی سال ها با شوری وصف ناپذیر بیماری خود را پس می زد و با امید زندگی را ادامه می داد.
اما صبح 15 آذر جسم خود را ترک و سفر دیگری را آغاز کرد.
هنگامه بازرگانی نماد عشق به کودکان ایران بود.
خداحافظ هنگامه جان
و شعری دیگر از پریا یعقوبی
دیشب
ستاره ای افتاد
بر خاک سرد
و امروز
در صبح بی خورشید
زیر باران پاییز
به پیشواز زمستان
عشق را بدرقه کردم
تا گورستان
و زمین پر پر میزد
در آغوش بگیرد ستاره را
راستی …!
چه هنگامه ای بشود؛
با شکوفه های زود رس
از دل گرم خاک
فردا …
بهار…
یعقوبی (پریا)
۱۶آذر۹۶
باکوچ پرستوها…
زمستان
نزدیکتر
جانسوزتر
چه خوب…!
تو شکفتن را هنگامه ای
با یاد دوست نازنین هنگامه بازرگانی
حسین حقانی استاد تار و سه تار گیلانی این قطعه را از محمدرضا لطفی برای هنگامه بازرگانی اجرا کرده است،
آن عزیز سفر کرده ی پژوهشگر کودکان ایران
هنگامه بازرگان بانوی دریا و جنگل و دنیای صداقت و محبت ؛من امروز در سینه سبلان باور کردم و به چشم دیدم که تو خاموش نشده ای تو مثل قطرات باران در جای جای این سرزمین زنده و پاینده ای امروز رو ح و قلب تو در شهر سرعین که به شهر چشمه های بهشتی معروف است می رقصد و می تپد 0امروز خانم دهقانی و خواهر نازنینتان ذره ذره مهر و محبت شما را به ما ارمغان آوردند .روح ات شاد نام ات پاینده
درودها دوست بزرگوار